سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ شخصی مسعود عبدی
چگونه کسی که نشانه های دین را نمی شناسد به بهشت برود؟ [عیسی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   مسعود عبدی  

»» داستان بی عرضه از دکترچخوف و افتتاح سایت دکتر آرش اشرفی

دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani


داستان بی عرضه از دکترچخوف و افتتاح سایت دکتر آرش اشرفی 


نوشته و طراح سایت : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
این سایت پنجاهمین سایت مشاوره پزشکی است که به مدیریت پزشکی بسیار جوان وخوش اخلاق بنام آقای دکتر آرش اشرفی در اورژانس مرکز اموزشی درمانی امام خمینی (ره)ارومیه سرسبز و همیشه سرافراز آذربایجان غربی افتتاح میگردد .اینجانب نیز بعنوان طراح سایت آرزوی موفقیت روز افزون برای ایشان در تمام مراحل زندگیشان از خداوند متعال را خواستارم .وطبق سنت قبلی برای ایشان نیز نوشتار یادگاری باز این بار از آثار کلاسیک پزشک شهیر روسی بنام دکتر آنتوان چخوف که به حق تمام ریزه کاریهای رشته پزشکی را در داستانها و نمایشنامه هایش به بهترین صورت جلوه گر نموده است ارائه میدهم که امید دارم مورد توجه خوانندگان گرامی نیز واقع شود.دراین باره داستان کوتاه بی عرضه از دکتر انتوان چخوف را با هم میخوانیم


چند روز پیش ، خانم یولیا واسیلی یونا ، معلم سر خانه ی بچه ها را به اتاق کارم دعوت کردم. قرار بود با او تسویه حساب کنم. گفتم:
ــ بفرمایید بنشینید یولیا واسیلی یونا! بیایید حساب و کتابمان را روشن کنیم … لابد به پول هم احتیاج داریداما آنقدر اهل تعارف هستید که به روی مبارکتان نمی آورید … خوب … قرارمان با شما ماهی 30 روبل …
ــ نخیر 40 روبل … !
ــ نه ، قرارمان 30 روبل بود … من یادداشت کرده ام … به مربی های بچه ها همیشه 30 روبل می دادم … خوب … دو ماه کار کرده اید …
ــ دو ماه و پنج روز …
ــ درست دو ماه … من یادداشت کرده ام … بنابراین جمع طلب شما می شود 60 روبل … کسر میشود 9 روز بابت تعطیلات یکشنبه … شما که روزهای یکشنبه با کولیا کار نمیکردید … جز استراحت و گردش که کاری نداشتید … و سه روز تعطیلات عید …
چهره ی یولیا واسیلی یونا ناگهان سرخ شد ، به والان پیراهن خود دست برد و چندین بار تکانش داد اما … اما لام تا کام نگفت! …
ــ بله ، 3 روز هم تعطیلات عید … به عبارتی کسر میشود 12 روز … 4 روز هم که کولیا ناخوش و بستری بود … که در این چهار روز فقط با واریا کار کردید … 3 روز هم گرفتار درد دندان بودید که با کسب اجازه از زنم ، نصف روز یعنی بعد از ظهرها با بچه ها کار کردید … 12 و 7 میشود 19 روز … 60 منهای 19 ، باقی میماند 41 روبل … هوم … درست است؟
چشم چپ یولیا واسیلی یونا سرخ و مرطوب شد. چانه اش لرزید ، با حالت عصبی سرفه ای کرد و آب بینی اش را بالا کشید. اما … لام تا کام نگفت! …
ــ در ضمن ، شب سال نو ، یک فنجان چایخوری با نعلبکی اش از دستتان افتاد و خرد شد … پس کسر میشود 2 روبل دیگر بابت فنجان … البته فنجانمان بیش از اینها می ارزید ــ یادگار خانوادگی بود ــ اما … بگذریم! بقول معروف: آب که از سر گذشت چه یک نی ، چه صد نی … گذشته از اینها ، روزی به علت عدم مراقبت شما ، کولیا از درخت بالا رفت و کتش پاره شد … اینهم 10 روبل دیگر … و باز به علت بی توجهی شما ، کلفت سابقمان کفشهای واریا را دزدید … شما باید مراقب همه چیز باشید ، بابت همین چیزهاست که حقوق میگیرید. بگذریم … کسر میشود 5 روبل دیگر … دهم ژانویه مبلغ 10 روبل به شما داده بودم …
به نجوا گفت:
ــ من که از شما پولی نگرفته ام … !
ــ من که بیخودی اینجا یادداشت نمی کنم!
ــ بسیار خوب … باشد.
ــ 41 منهای 27 باقی می ماند 14 …
این بار هر دو چشم یولیا واسیلی یونا از اشک پر شد … قطره های درشت عرق ، بینی دراز و خوش ترکیبش را پوشاند. دخترک بینوا! با صدایی که می لرزید گفت:
ــ من فقط یک دفعه ــ آنهم از خانمتان ــ پول گرفتم … فقط همین … پول دیگری نگرفته ام …
ــ راست می گویید ؟ … می بینید ؟ این یکی را یادداشت نکرده بودم … پس 14 منهای 3 میشود 11 … بفرمایید اینهم 11 روبل طلبتان! این 3 روبل ، اینهم دو اسکناس 3 روبلی دیگر … و اینهم دو اسکناس 1 روبلی … جمعاً 11 روبل … بفرمایید!
و پنج اسکناس سه روبلی و یک روبلی را به طرف او دراز کردم. اسکناسها را گرفت ، آنها را با انگشتهای لرزانش در جیب پیراهن گذاشت و زیر لب گفت:
ــ مرسی.
از جایم جهیدم و همانجا ، در اتاق ، مشغول قدم زدن شدم. سراسر وجودم از خشم و غضب ، پر شده بود . پرسیدم:
ــ « مرسی » بابت چه ؟!!
ــ بابت پول …
ــ آخر من که سرتان کلاه گذاشتم! لعنت بر شیطان ، غارتتان کرده ام! علناً دزدی کرده ام! « مرسی! » چرا ؟!!
ــ پیش از این ، هر جا کار کردم ، همین را هم از من مضایقه می کردند.
ــ مضایقه می کردند ؟ هیچ جای تعجب نیست! ببینید ، تا حالا با شما شوخی میکردم ، قصد داشتم درس تلخی به شما بدهم … هشتاد روبل طلبتان را میدهم … همه اش توی آن پاکتی است که ملاحظه اش میکنید! اما حیف آدم نیست که اینقدر بی دست و پا باشد؟ چرا اعتراض نمیکنید؟ چرا سکوت میکنید؟ در دنیای ما چطور ممکن است انسان ، تلخ زبانی بلد نباشد؟ چطور ممکن است اینقدر بی عرضه باشد؟!
به تلخی لبخند زد. در چهره اش خواندم: « آره ، ممکن است! »
بخاطر درس تلخی که به او داده بودم از او پوزش خواستم و به رغم حیرت فراوانش ، 80 روبل طلبش را پرداختم. با حجب و کمروئی ، تشکر کرد و از در بیرون رفت … به پشت سر او نگریستم و با خود فکر کردم: « در دنیای ما ، قوی بودن و زور گفتن ، چه سهل و ساده است! ».


www.aa4846.parsiblog.com


 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
دوشنبه 103 اردیبهشت 17
امروز:   14 بازدید
دیروز:   14  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
وبلاگ شخصی مسعود عبدی
مسعود عبدی
در این وبلاگ درباره ورزش ایران بحث و گفتگو می شود
لوگوی خودم
وبلاگ شخصی مسعود عبدی
اوقات شرعی
حضور و غیاب
لینک دوستان
همفکری
عشق و شکوفه های زندگی
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
سرای اندیشه
TOWER SIAH POOSH
یادداشتها و برداشتها
بوی سیب
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
چهل منزل تا اربعین
نسیم یاران
سلام
خاکم سوادکوه
هر چی تو فکرته
بشکاف
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترهاوپسرها
کرانه های آسمان
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
من و افکارم
وبلاگ مرزداران عشق(ایران)
خورجین عشق
دختر تنها
مهدویت و انتظار
برو بچه های ارزشی
سرزمین جالب و دیدنی...!!!
فاو
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
شاد بودن و شاد زیستن
روان شناسی کودک
یادداشت های گاه و بی گاه اسماعیل معنوی
ناگفته های آبجی کوچیکه
آهــــــــــــــــــــاوران
هامون و تفتان
صبح دیگری در راه است ....
PATRIS
شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
قلب من , کمان من وبسایتی برای حمایت از تیراندازی
تنها
انا مجنون الحسین
سلام میرودپشت
مهدیار دات بسیجی
$هرچی عشقم بکشه$ ((سرگرمی سابق))
باتو برای همیشه
تخته سیاه
پادشاه خوبی ها
خانه اطلاعات
سر زمین عجایب
دلمو نشکن.....
صدای سخن عشق
اردبیل شهری برای همه
همه چی پیدا میشه ( جک شعر ظنز عکس )
سرای حقیقت
مه مهتاب
Welcom to Iran mobile
درموردهمه چیز و همه جا
§®¤~ستاره های سربی§®¤~
عشق
صیانت از آرمان های امام خمینی
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
رئیس جمهور محبوب ایران میر حسین موسوی
وفا دات کام
سهراب سپهری
0098
این راه بی نهایت ...
تنها ستاره ام توی آسمون ....
توکـــــل بــــــه خــــــدا
(((رپ رپ رپ رپ رپ رپ )))
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
جاشوا
از یک عباس
ورزش
مسعود عبدی
کسب درآمد از اینترنت
ریاضیـــــــــــــات ملکـــه ی علــــــــــــوم
شادی(زمزمه های دلتنگی)
عمومی
مسعود عبدی
مطالب ورزشی
وبلاگ تخصصی طراحی صنعتی
مرتضی
عشقانه دوستیابی
خرابه
دانلود جدیدترین اهنگها
چند وجدان بیدار
دختر زیبا
آوای آشنا
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com