نوشته شده توسط: مسعود عبدی
قلب و شگفتیهای آن
بدان که شریفترین پاره ی تن آدمی قلب اوست. همانا قلب عالِم به خداوند است ،عامل از بهر اوست،بسوی او در سعی و کوشش است،و جوارح تنها پس روان و خدمتگذارارن اویند وبس،که به کارشان میبندد بسان اربابی که بردگانش را به خدمت می گمارد.وهر که قلبش را شناخت خدایش را شناخت،وبیشینه ی مردم نسبت به قلبها و نفوس خود غافل و نادانند، همانا خداوند میان آدمی و قلبش جدایی می افکند،آنگونه که این جدایی انسان را از شناخت و مراقبت قلب خود منع می کند،و شناخت قلب و صفات آن اصل دین و اساس راه سالکین است.
بدان که قلب بنابر اصل فطرت خود هدایت پذیر است،و بنابر آنچه که از شهوت و هوی در اوست،سرشار از شهوت و هوی وآرزوست .،پیکار میان سرباز و ملائکه وسرباز شیاطین در قلب جاودان و همیشگی است،تا زمانی که دروازه ی قلب بر یکی ازآن دو گشوده خواهد شد،آنگاه چیره و توانا می شود،وسکنی و استراحتگاهی درآن می گزیند،بدنبال آن گذر و هجوم سرباز مغلوب درحد اختلاس وربودن خواهد بود،همانگونه که خدای تعالی می فرمایند«من شر الوسواس الخناس»،و شیطان آنکسی است که هر گاه یاد خدا شود می گریزد و پنهان می شود،و هرگاه غفلتی شود گستاخ می گردد،و سرباز شیطان را جز ذکرخدااز قلب نمی راند،زیرا او را با ذکر خداوند آرام و قرار نیست.قلب در مثل به دزی ماند،وشیطان چون دشمنی باشد که می خواهد به اندرون راه یابد،وآن قلعه را تصاحب کند و بر آن چیره گردد و امکان حفاظت از قلعه وجود نخواهد داشت مگراز راه حراست از دروازه هایش،وآن که دروازه هایش را نشناسد توان پاسداری ازآنها را نخواهد داشت ،و دفع شیطان جز باشناخت مداخل او ممکن نخواهد بود،مداخل شیطان و دروازه های وروداو ،همان صفات بندگان هستند،این دروازه ها بسیارند،که در اینجا تنها به دروازه های عظیم و پر تردد اشاره می کنیم که همچون راهی فراخ بر کثرت سربازان شیطان تنگی نخواهدکرد.ادامه مطلب...