آدم باید کسی را داشته باشد در همین نزدیکهای زندگیش که هر وقت این چنین بی تاب و بی واژه شد به او پناه ببرد، باید کسی باشد که بدانی واژه هایت را می فهمت، بی تابیت را می خواند، آدم باید کسی را داشته باشد که وقتی این چنین آشفته و بی قرار شد همه ی کلافگی هایش را بریزد در دستهایش و بدون هیچ سوال و جوابی پناه ببرد، پناه ببرد به دستهایش و آغوشش و شوقی که در نگاهش هست.. آدم باید کسی را داشته باشد که بغض هایش را فرو نخورد جلوی آن، رها کند اشکهایش را و با حالتی بگوید آمده ام بغض هایم، کلافگی هایم، بی قراری هایم را بریزم در دستهایت . آدم باید کسی را داشته باشد که بی پروا جلویش خودش باشد..آدم باید کسی را داشته باشد....